ارتباط با دیگران به سبک مدیران بزرگ

اگر فردی نتواند در برقراری ارتباط با دیگران خوب عمل کند، مسلما نمی‌تواند مدیر خوبی باشد.فکر می کنید مدیران بزرگ چگونه با دیگران ارتباط برقرار می کنند ؟ مدیران بزرگ هنگام صحبت با دیگران ارتباطی عاطفی برقرار می‌کنند. صحبت‌های آنها به گونه‌ای به دیگران الهام می‌بخشد که به آنچه غیرممکن می‌پنداشتند دست یابند. مدیران بزرگ از ۹ روش برای انتقال پیام استفاده می‌کنند که در ادامه به آن می‌پردازیم.

۱– مخاطبشان را می‌شناسند.
مدیران بزرگ نگران این نیستند که مهم جلوه کنند، تخصص خود را به رخ بکشند یا خود را بزرگ نشان دهند. در عوض، به این فکر می‌کنند که مردم نیاز دارند چه بشنوند و چطور می‌توانند این پیام را منتقل کنند تا به گوش آنها برسد. البته این بدان معنی نیست که مدیران حرف‌هایی می‌زنند که مردم می‌خواهند بشنوند، دقیقا برعکس – حرف‌هایی می‌زنند که دانستنش برای مردم مهم است، حتی اگر خوشایند نباشد.

۲– در زمینه زبان بدن تخصص دارند.
مدیران بزرگ دائما عکس العمل مردم را نسبت به پیامشان پیگیری می‌کنند. در دریافت سرنخ‌هایی همچون حالات چهره و زبان بدن مخاطب سریعند چرا که می‌دانند این تنها بازخوردی است که برخی افراد ارائه می‌دهند. مدیران از این تخصص برای اصلاح پیام و تعدیل روابطشان استفاده می‌کنند.

۳– صادق‌اند.
بهترین مدیران می‌دانند که روابط باید به منظور اثربخشی بیشتر، واقعی باشد. آنها نمی‌توانند مردم را وادار به تجزیه و تحلیل صحبت‌هایشان کنند تا راست را از دروغ تشخیص دهند. وقتی نتوانند اطلاعات خاصی را بیان کنند، حقیقت را می‌گویند چرا که پاسخ‌های موقت و نیمه درست منجر به بی‌اعتمادی و اضطراب می‌شود. در هر دو شرایط خوب و بد، صداقت اعتماد می‌آورد.

۴– قابل اعتمادند.
مدیران بزرگ سعی نمی‌کنند کسی که نیستند، باشند. حتما دلیلی داشته که زاکربرگ با یک پیراهن ساده و شلوار جین، فیس‌بوک را به سرمایه‌گذاران عرضه کرد. مدیران بزرگ می‌دانند وقتی خودشان باشند مردم جذب پیامشان می‌شوند و وقتی نقش بازی کنند عکس آن اتفاق می‌افتد.

۵– با اقتدار صحبت می‌کنند.
مدیران بزرگ، مبهم، نامطمئن و ضعیف نیستند، در عوض ریسک کرده و درباره‌ی اینکه اوضاع چطور است و چگونه باید باشد مستقیم سخن می‌گویند.

۶– با گروه‌ها همچون یک فرد صحبت می‌کنند.
مدیران، اغلب برای صحبت با تک تک افراد وقت ندارند. چه جمعیتی دور یک میز کنفرانس جمع شده باشند یا یک سالن پر جمعیت، مدیران می‌دانند چطور صحبت کنند که هر فرد حس کند که مخاطب قرار گرفته است.

۷– گوش می‌دهند.
مدیران بزرگ می‌دانند ارتباط یک خیابان دو طرفه است و آنچه می‌شنوند اغلب مهمتر از گفته‌هایشان است. آنها هنگامی‌که دیگران صحبت می‌کنند فکر نمی‌کنند که چه بگویند، بلکه به دقت گوش می‌دهند و برای درک دیدگاه طرف مقابل کاملا تمرکز می‌کنند.

۸– از عباراتی همچون “تقصیر من بود”،”اشتباه کردم”و “ببخشید” استفاده می‌کنند.
مدیران بزرگ اشتباهاتشان را فورا می‌پذیرند. صبر نمی‌کنند که دیگران به اشتباهشان پی برده و به آنها گوشزد کنند. مسئولیت حرف‌ها و اعمالشان را به عهده می‌گیرند، حتی زمانیکه می‌توانند براحتی شانه خالی کنند.

۹– بازخورد می‌گیرند.
بهترین مدیران هم می‌دانند پیامی که مردم دریافت می‌کنند دقیقا همان پیامی نیست که ارسال کرده‌اند. بررسی می‌کنند که پیامشان به درستی منتقل شده باشد در غیر اینصورت مخاطب را مقصر نمی‌دانند، بلکه پیام را تغییر داده و دوباره امتحان می‌کنند.

همه‌ی این ویژگی‌ها را در کنار هم داشته باشید.
مدیران بزرگ متفاوت از دیگران عمل می‌کنند. آنها صادق و قابل اعتمادند. گوش می‌دهند. روابط بهتری برقرار می‌کنند زیرا برای آن ارزش قائل‌اند و این صلی ترین قدم برای مدیریت موفق است


معنی موفقیت از آنتونی رابینز

آنتونی رابینز می گوید: موفقیت یعنی آن طور که دلِ خودتان می خواهد زندگی کنید، کاری که خودتان دوستش دارید را انجام دهید، آدمی که خودتان دوستش دارید را دوست بدارید، لباسی که خودتان می پسندید را به تن کنید، در راهی که خودتان انتخاب کردید قدم بردارید، به تعبیری با تمام تاسف، ما بیشتر می پسندیم که خوشبخت نباشیم اما دیگران ما را خوشبخت بدانند تا این که خوشبخت باشیم اما دیگران ما را بدبخت بدانند.


همه می دانستند ولی من انجام دادم!

وقتی کریستف کلمب، از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکه‌ی اسپانیا به افتخارش مهمانیِ مفصلی ترتیب داد.

درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کرده‌ای هیچ کار مهمی نیست. ما نیز همه می‌دانستیم که زمین گرد است و از هر سویی بروی و به رفتن ادامه دهی، از آن سوی دیگرش برمی‌گردی.

ملکه‌ی اسپانیا پاسخ را از کریستف کلمب خواست، کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان ..‌!
او نتوانست.
تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد.

گفتند: تو خودت اگر می‌توانی این کار را بکن!
کریستف ته تخم‌مرغ را بر سطح میز کوبید، تهِ آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد.

همگی زدند زیر خنده که ما هم این را می‌دانستیم.
گفت: آری شاید می‌دانستید اما انجام ندادید، من می‌دانستم و عمل کردم.

انجام دادن چیزی که می‌دانیم احتیاج به شهامتی دارد که هر کسی توان انجامش را ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید