خلاصه کتاب پدر پولدار پدر فقیر اثر رابرت کیوساکی

من دو پدر داشتم،یکی پولدار و دیگری بی پول.اولی تحصیلکرده و باهوش بود،او مدرک دکتری داشت و دوره ی چهار ساله ی دانشگاه را در کمتر از دو سال به پایان رسانده بود.پدر دیگرم،حتی کلاس هشتم ابتدایی را تمام نکرده بود.هر دوی آنها،در حرفه هایشان موفق بودند و تمام عمرشان را به سختی کار کرده بودند.هر دو درآمد قابل توجهی داشتند.با این وجود یکی از آنها تمام عمر از نظر مالی تقلا می کرد.دیگری یکی از ثروتمند ترین مردان هاوایی بود.یکی وقتی مرد،ده ها میلیون دلار برای خانواده اش،سازمانها ی خیریه و کلیسایش به جا گذاشت حال آنکه دیگری پس از مرگش مقروض بود.

هر دوی آنان،قوی،خردمند،توانا و با نفوذ بودند.هر دویشان به من نصایحی را کردند که نصایحشان متفاوت بود.هر دو به تحصیلا ت بالای دانشگاهی معتقد بودند،لیکن رشته ی پیشنهادیشان یکی نبود.
من به عوض اینکه به سادگی،آن نظرات را بپذیرم یا رد کنم،نا خود آگاه به مقایسه،تفکر بیشتر و سپس انتخاب آنها پرداختم.
یکی از دلایلی که پولدار،هرروز پولدارتر شده و اقشار متوسط،در میان قرض و قوله هایشان دست و پا می زنند،این است که موضوع پول،فقط در خانه مطرح می شود نه در مدرسه.اکثر ما،توسط والدینمان با پول آشنا می شویم.بنابراین،یک پدر و مادر بی پول چه چیزی در این خصوص میتوانند به بچه هایشان آموزش دهند؟
من به دلیل اینکه دو پدر با نفوذ داشتم،توانستم از هر دویشان در این خصوص،چیزهایی یاد بگیرم.مجبور بودم به نصایح هر دو فکر کنم و در این ارتباط،بینش با ارزشی از قدرت افکار هر کدام در زندگیهایشان به دست آورم.به عنوان مثال یکی از پدرهایم عادت به گفتن این جمله داشت:«من نمی توانم ار عهده ی مخارج برآیم.» پدر دیگرم گفتن این جمله را قدغن کرده بود و در عوض می گفت:«چگونه میتوانم از عهده ی مخارج برآیم؟»

اولی یک عبارت بود و دیگری یک پرسش؟اولی تو را تبرئه می کرد و دومی تو را به فکر وا می داشت.پدری که بعدا به سرعت پولدار شد همانی بود که عقیده داشت بیان جمله ی:«نمی توانم از عهده ی مخارج برآیم.»اتوماتیک وار و ناخودآگاه مغز انسان را از حرکت باز می دارد.اما با مطرح کردن سؤال،مغز شروع به فعالیت می کند.منظور او،همه ی خواسته های تو نبود.او در خصوص پرورش مغز و به فعالیت وا داشتن آن،بسیار متعصب بود.چرا که عقیده داشت مغز،قدرتمندترین کامپیوتر دنیاست.مغز من روز به روز قویتر می شود چون مردم آن را به فعالیت دارم.و هرچه قدرتمند تر شود،پول بیشتری به دست خواهم آورد.
ادامه کتاب در روز های آتی با ما همراه باشید و ما را به دیگران معرفی کنید


راز فروش فقط با یک جمله

شما به خودتان و محصولتان اطمینان دارید, اما چطوری دیگران را متوقف کنیم و کاری کنیم به ما گوش دهند؟ مثال های فراوانی وجود دارد وقتی زمان زیادی ندارید تا توجه کسی را جلب کنید.به همین خاطر است که باید مزایای محصولتان را در یک جمله ی قدرتمند؛ جمعبندی کنید. یک جمله به شدت هدایت کننده و انگیزه دهنده است تا از شما خرید کنند.

یک جمله خوب که مزایای محصول را در خود خلاصه کرده باید شنونده را به این فکر وا دارد : “من میخواهم بیشتر راجع به این محصول بدونم.”

این هنر است که بتوانید در یک جمله تمام آنچه را که مزایا مینامید ارایه دهید, شما اگر بتوانید با یک جمله مخاطبتان را هدف قرار دهید دیگر نیاز نیست به آنها بفروشید ,آنها خودشان از شما خواهند خرید. با یک جمله خوب, ایمیلتان را باز خواهند کرد, سخنرانی تان را گوش خواهند داد و تلفن تان را نیز جواب خواهند داد.

زمانی که استیو جابز برای اولین بار میخواست آیپاد را رونمایی کند فقط گفت : “یک هزار آهنگ در جیبتان“… همین ! دیگر توضیحات دیگری لازم نیست ! عالی است، بسیار دلربا و انگیزشی ! من هم میخواهم بخرم.

دیدگاهتان را بنویسید